یه روز خوب خونه خاله تکتم.کنار دوست جونی هات
اینجام شمع روشن کردیم تا سرتون گرم بشه.ولی مگه شما اجازه میدادی کسی فوت کنه.همش شمع و خاموش میکردی تا کسی نتونه فوتش کنه
این روزها وارد ماه مهر شدیم و هوا سرد شده حسابیهمچنان مشغول بردنت به استخریمولی دیگه هلاک شدیم.از کارو زندگی افتادیمترم دومه استخرته الانساعتش و انداختن سه و نیم تا پنج.حسابی بد موقع است و هوا سرداصلا دیگه فاییده نداره رفتنت.اگه بشه دیگه نمیبرمت میزارم انشاله عید ادامه شو بریاین روزها انقدر اذیتم میکنی که از دستت واقعا خسته شدم.خیلی لج بازی میکنی اصلا حرف گوش نمیکنی.روحیم واقعا بهم ریخته.کم اورم حسابیاز صبح تا شب من و بابات کارمون شده جاییزه دادن بهت تا شاید حرف گوش کنیشبا هم که درگیر تو اتاق خوابوندتم.تا صبح اسیرم هی میبرمت باز بیدار میشی میایی کنار ماخلاصه حسابی روزای سختی و داریم میگذرونیم.خدا کنه زودتر رفتارت خوب بشه
[ موضوع : ] hot page...
ادامه مطلبما را در سایت hot page دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : b4a5a6a7oc بازدید : 12 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 20:38